۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

شما بگویید چرا؟

به آمار ذیل دقت کنید و نظر خودتان را برایم بنویسید که در طی این 50 سال با اینهمه پیشرفت بشرچرا این اتفاق اقتاده
عمده ترین مشکلات انظباطی مدارس درآمریکا از بزرگترین تا کوچکترین آنها

جرائم در سال1940
بی اجازه حرف زدن
جویدن آدامس
سرو صدا کردن
دویدن در راهروها
خارج از نوبت بودن در صف
نقض مقرراتمربوط به لباس
زباله پراکنی

جرائم در سال 1990
مصرف مواد مخدر
مصرف الکل بارداری غیر مشروع
خودکشی
تجاوز
سرقت
تهاجم

جواب خود را بنویسید،جواب دیگران را نیز بخوانید تا باهم جمعبندی کنیم

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

زمینی نبودن خود را دوست نداشتن خشم از دنیا , اینها از نظر من باعث مشکلات سال 1990 در مدارس امریکا هست

ناشناس گفت...

*خانواده ها نقش پررنگ تری در تربیت داشتن و در عین حال استقلال افراد هم بیشتر بود.

*با سختی و سخت کوش بودنشون رشد میکردن و همین باعث میشد بعدها شکننده نباشن.

*مدارس و خانواده هم نقش تربیتی داشتن ،برای تنبیه و تشویق ولی شاید رفته رفته اصلا تنبیه خیلی جاها کمرنگ شده و اگه بگی تنبیه انگار خیلی کار بدی در حق بچه ات انجام دادی!

*و البته به نوعی وارد شدن به هر محیط جدیدی شرایط جدیدم به همراه داره برا همینم با رشد و پیشرفت تکنولوژی خلاف کاری های جدیدی رو هم میطلبه :) مثل اینکه تا موقعی که بیشترین چیزی که کشف شده آدامسه خوب خلافشم در حد جویدن آدامسه ولی خوب خداییش الان این همه راه واسه خلاف و شیطنت هست آدامس جویدن سر کلاس خیلی .... :)
http://www.thornbirds.blogsky.com/1387/07/04/post-71/

*اعتقادات آدمها بیشتر بود نه به دین و مذهب ...شاید وجدانی که میگیم شاید روح زندگی که شما میگید...

*و یک جورایی انگار ارزشها عوض شده...الان ضد ارزش شده ارزش...

و کلی دلایل دیگه ولی مهم افتادن از پشت بومه!! فرق نمیکنه از کدوم ور! (; هر زمان در گیر یک چیزیم!تعادله یادمون رفته!

ناشناس گفت...

سلام،
من فکر می کنم دلیل اصلیش دور شدن از معنویت باشه. انسان مادیگرایی که در دام مصرفگرایی بی انتها افتاده و تلاش بی وقفه برای کسب موفقیت اعتبار پول و بالا بردن نمره معدل کل توی اینها ( خانه عالی -ماشین خوب-همسر ایده آل-حساب بانکی پر) قطعا به سمت این مشکلات کشیده میشه. انسان از سرچشمه های درونیش دور شده......

ashpaz-bashi گفت...

1-از هم گسیختگی خانواده ها
2-از بین رفتن ارزش ها

ناشناس گفت...

به نظر من از جهات مختلفی می توان مسئله را بررسی کرد:
یکی از این موارد، تغییرات و تحولات تاریخی و پیامد های ناشی از آن می باشد:
تقریبا" از زمان دهه 40به بعد کره زمین تحت تاثیر چند عامل مهم بوده :1- جنگ جهانی دوم 2- رشد صنعتی کشورها 3- پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات سریع در بین جوامع
اگر بخواهیم بر اساس وجود شعور وخرد جمعی در ناخودآگاه مسئله را بررسی کنیم یکی از مسائلی که می توان مطرح کرد جنگ جهانی دوم است که بوجود آورنده قحطی، ویرانی ،بیماری، تجاوز، تهاجم، از دست دادن عزیزان، افزایش خشونت و از بین برنده پائین ترین سطح نیازهای یک انسان در تئوری هرمی مزلو ( نیازهای جسمانی و بعد نیازهای امنیتی) می باشد تا چه برسد به سطوح بالاتر.
فرزندان دهه 40، والدین سالهای دهه های بعد بوده اند که دوران کودکی خود را در این شرایط تجربه کرده اند و خود نیز تربیت کننده گان کودکان دهه های بعد بوده اند.
بسیاری از مرزهای اخلاقی در حوزهء معنوی در جریان جنگ جهانی دوم دستخوش تغییر گردید به صورتی که در کشورهای اروپائی ، تا قبل از جنگ حضور زنان در صنعت و اینکه دوشادوش مرد به کار مشغول باشند کم رنگتر بود (با مراجعه به فیلمهای مرتبط با قبل از دهه 40 و نحوه ارتباطات و پوشش لباس در آن زمان و... میتوان بوضوح این مطلب را دریافت) ولی با وقوع جنگ و پیامد های آن حضور زنان در کانون های صنعتی جهت کار و اجتماع چه به صورت اجباری و چه به صورت اختیاری زیاد گردید و در مقابل کانونهای خانوادگی نسبت به گذشته کم رنگتر شد.
از طرفی پس از جنگ نگرش به چهار چوب مسائل اخلاقی و نیاز های معنوی انسان نیز دستخوش تغییر شد چرا که مسائل اخلاقی انسان در حوزه نیازهای خود شکوفائی (بالاترین مرحله هرم مزلو) قرار گرفته است و پیامدهای جنگ نمی توانست در حوزه شکوفائی مسائل اخلاقی بررسی شود با توجه به اینکه یک ویرانی کلی به لحاظ روحی، جسمی، امکانات مادی بوجود آمده و بسیاری از مناسبات و هویت های فردی افراد از بین رفته بود و همه اینها از این جهت نمی تواند بر ناخود آگاه جمعی افراد بی تاثیر باشد.
پس از جنگ، برنده بلا منازع جنگ جهانی دوم کشوری نبود بجز کشور آمریکا. در جریان جنگ جهانی دوم تقریبا" تمامی کشورهای اروپائی ویران شده و این کشور آمریکا بود که باز گوی سبقت را در زمینه پیشرفتهای صنعتی از بقیه کشورها ربود. بنابراین بنظر من در سالهای پس از جنگ با پیشرفت صنعتی نیز این مسائل اخلاقی بودند که دامنه و بازهء خودشان را با نظام سرمایه داری غرب هماهنگ کردند و نه بالعکس.
یعنی همیشه این چهارچوب اخلاق بوده است که متناسب با تعویض قاب و چهارچوب اهداف اقتصادی، سیاسی انسانها(یا به عبارتی گروه خاصی از انسانها) ، چهار چوب آن عوض شده است.
و اما موضوع سوم پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات سریع در بین جوامع مختلف با گرایشها و اعتقادات مختلف بوده است که در نهایت منجر به نظریه "دهکده جهانی" شده است.
ارتباطات سریع با پیشرفت تکنولوژی چه در دهه های قبل به صورت هواپیما، کشتی و ... و همچنین با رسانه های دسته جمعی بین ملل مختلف و چه در دهه های اخیر با پیشرفت صنعت الکترونیک و گسترش اینترنت و ماهواره و ارسال و دریافت محصولات مختلف بخصوص محصولات فرهنگی، تاثیر به سزایی در تغییر نگرش های حوزه های اخلاق بدون پشتوانه اعتقادات معنوی ملل های مختلف شده است.

استفاده از پیشرفت های صنعتی در صنایع مختلف و بخصوص تکنولوژی ارتباطات سریع و محصولات فرهنگی و آموزشی شامل دو مقوله است : استفاده درست و استفاده نادرست .
و اینکه چه استفاده ای درست است و چه استفاده ای نادرست و اینکه به نیازهای معنوی انسان نیز پاسخگوست یا نه، چیزی نیست که صنعت و یا نظام سرمایه داری و یا ... به آن پاسخ دهد با اینکه خود صنعت و یا نظام های موجود مسبب آن بوده اند، مگر اینکه ما یک پیمانه درستی برای سنجش داشته باشیم و باز درستی پیمانه را از کجا باید تشخیص داد؟
در پایان :آمار ارائه شده، به عنوان مشکلات انضباطی در مدارس آمریکا مطرح شده است با تاکید برروی "انظباط" این مساله قابل تامل است که بوضوح تعویض نوع پیمانه برای سنجش انظباط ملموس است. و خود مساله اخلاقی بودن و یا غیر اخلاقی بودن مسئله، شرعی بودن و یا غیر شرعی بودن، قانونی بودن در کل جامع یا غیر قانونی بودن درکل جامعه (به لحاظ اخلاقی و مسائل معنوی ) مد نظر نیست چرا که بنظرمن چهار چوب اخلاق به اندازه ای قاب خود را در آن جامعه تغییر داده است که مطابق با بینش کنونی (درست یاغلط) آن جامعه درآمده است که اکنون فقط به لحاظ انظباطی مورد بررسی و آمار گیری قرار میدهند.جرا که نظم به معنی فرار گرفتن یا قراردادن هر چیزی در جای صحیح(قاب یا چهار چوب مشخص) خود میباشد.

pouyan گفت...

به نظر من تمام این مشکلات انظباطی زمانی‌ شروع میشن که جوان یا نوجوان برای شناخت خودش و جایگاهش در اجتماع به مشکل بر میخوره و نمیتونه به یک جمع بندی درست در مورد خودش برسه.و به ناچار به سمت کارهای خلاف کشیده می‌شه.و دلیل اینکه ۵۰ سال پیش شدت این‌ها کمتر بوده اینه که جوامع ساده تر و کم زرق و برق تر بودن و نقش‌ها تعریف شده تر و انتخاب‌ها محدودتر و شاید از جذابیت ظاهری کمتری برخوردار بودند.به همین دلیل فرد برای پیدا کردن خودش نیاز نداشته مثل الان ۱۰۰۰ نقش رو انتخاب کنه و توی هر سوراخی رو برای پیدا کردن خودش سرک بکشه. جوانها در زمان قدیم (من که نبودام ولی‌ شنیدم ) زودتر به بلوغ فکری میرسیدن،زودتر از کارهای خطرناک دست میکشیدن،زودتر ازدواج میکردن و در کل زودتر به جامعه بزرگسالان میپیوستند .ولی‌ در این زمانه بعضی از افرادی که بزرگسال نامیده میشوند هم کارهای بچه گانه میکنند.

ناشناس گفت...

همه این مسایل ریشه در بی ایمانی و بی ارزش شدن ارزشهای انسانی دارد.که این هدیه و تحفه تمدن گرایی های امروزی است

ناشناس گفت...

سلام
من با نظر الهام موافقم. وقتی بشر از معنویات دور می شود باید انتظار ناملایمات بسیاری را داشته باشد. مادیات، ظواهر زندگی هستند و زندگی فقط در ظواهر حلاصه نمی شود.در قدیم، ارزشهای معنوی خیلی مهم بودند: احترام به بزرگترها، علاقه به کوچکترها، حفظ حریم های شخصی و ... همه از مواردی هستند که امروزه فراموش شده اند.

lashgari گفت...

به نظر من پوچ بودن و تهي شدن زندگي از معنويات و اصول اخلاقي و سست شدن خانواده ها و اينكه هيچ تضميني براي ادامه زندگي پدر و مادر وجود ندارد و هر لحظه امكان اين مي رود كه پدر يا مادر از رابطه خارج شده و شخص ديگري جايگزين آنها شود.

ناشناس گفت...

مدرنیته و تکنولوژی و اینکه خانواده کمتر تونست قدم به قدم با فرزندش که غرق تکنولوژی شده پیش بیاد..حرف اش رو بفهمه لذا ارزشها متفاوت شد...قبح خیلی چیزها ریخته و حتی پیش بینی میشه همین لیستی که به عنوان جرایم فعلی ارائه دادید در اینده نزدیک به ارزش هم تبدیل بشه.. بهرحال من مشکل اصلی رو توی پیشرفت تکنولوژی بی رویه و پیشرفت بدون کنترل می بینم...

ناشناس گفت...

روند زندگی امروز ما انسانها همچون قطاریست که از ریل خارج شده و کماکان سعی دارد -با وجود همه مشکلات- به مسیرش ادامه دهد.
ما سالهاست که از مسیر خارج شده ایم و با سرعت تمام در حال فاصله گرفتن از سرشت انسانی و روند طبیعی زندگی هستیم.
بشر به ظاهر در حال پیشرفت است؛ اما چون این دستاوردها خوراک اصلی انسان نیست، افسردگی، جنایت و بیماری جای عشق، آرامش و شادی را گرفته است.
ما گم شده ایم و و از گم شدن خود بی اطلاع!
_____________________
ممنون که با این پست، فکر من را به جریان انداختید.
به راستی چه باید کرد؟