جای شما خالی، چند روزی سفر بودیم. در این سفر پسرم سپاس به طرز شگفت انگیزی دوست پیدا می کرد و برای این کار از تکنیک ساده ای هم بهره می گرفت ؛
ابتدا کمی نگاه می کرد، پس از جلب توجه مخاطب لبخندی می زد و با چشمانی مشتاق به آن ها نگاه می کرد و به شوق دیدن بدن خود را نیز حرکت می داد و این چند گام ساده به شدت آدم ها را جذب می کرد.
کم کم سر میز صبحانه در هتل تعداد پرسنل هتل و مسافرانی که با او سلام و حال احوال می کردند به بیش از 20 نفر رسیده بود و جالب اینکه عده ای از مسافران می گفتند به عشق دیدن او به سالن صبحانه می آیند.
از خودم می پرسیدم آیا اگر بزرگسالی هم از این چند گام ساده استفاده می کرد، آیا به همین جادویی جواب می داد؟
فکر می کنم آدم ها احتمالاً از کودک نمی ترسند که برایشان نقشه ای داشته باشد، ولی آدم های بزرگتر می ترسند چون مراقبت از خود را نمی دانند و شاید هزار دلیل دیگر داشته باشند از اینکه به سادگی با هم ارتباط نمی گیرند، شاید هم از قضاوت کودک نمی ترسیم. در هر حال تجربه ای جدید بود و من فکر می کنم فرزندم سپاس توانست تجربه ای غنی پیدا کند و بداند راه های نفوذ و جذب آدم ها چقدر ساده، دلنشین و جذاب است.
به امید آن که توان آن را بیاید که جادوی خود را با خود تا آخر عمر داشته باشد.
شما چه تحلیلی دارید؟
ابتدا کمی نگاه می کرد، پس از جلب توجه مخاطب لبخندی می زد و با چشمانی مشتاق به آن ها نگاه می کرد و به شوق دیدن بدن خود را نیز حرکت می داد و این چند گام ساده به شدت آدم ها را جذب می کرد.
کم کم سر میز صبحانه در هتل تعداد پرسنل هتل و مسافرانی که با او سلام و حال احوال می کردند به بیش از 20 نفر رسیده بود و جالب اینکه عده ای از مسافران می گفتند به عشق دیدن او به سالن صبحانه می آیند.
از خودم می پرسیدم آیا اگر بزرگسالی هم از این چند گام ساده استفاده می کرد، آیا به همین جادویی جواب می داد؟
فکر می کنم آدم ها احتمالاً از کودک نمی ترسند که برایشان نقشه ای داشته باشد، ولی آدم های بزرگتر می ترسند چون مراقبت از خود را نمی دانند و شاید هزار دلیل دیگر داشته باشند از اینکه به سادگی با هم ارتباط نمی گیرند، شاید هم از قضاوت کودک نمی ترسیم. در هر حال تجربه ای جدید بود و من فکر می کنم فرزندم سپاس توانست تجربه ای غنی پیدا کند و بداند راه های نفوذ و جذب آدم ها چقدر ساده، دلنشین و جذاب است.
به امید آن که توان آن را بیاید که جادوی خود را با خود تا آخر عمر داشته باشد.
شما چه تحلیلی دارید؟
۵ نظر:
چند روز پیش پشت چراغ قرمز با بی حوصلگی و یک کم چاشنی عصبانیت یهو چشمم افتاد به لبخند یک دختر بچه که داشت گل نرگس می فروخت،اون لبخند اونقدر منو جذب کرد که توی اون لحظه همه چیز یهو عوض شد.نتونستم مقاومت کنم، حالا چند روزه که تو ماشینم یک دسته گل خشک نرگس دارم .من با هزار تومن یک دسته گل با یک لبخند خریدم،لبخندی که تو اون لحظه برام معجزه بود.
در فرهنگ ایرانی لبخند و یک سلام ساده با افراد غریبه اما و اگر هایی در پی داره.
ولی سپاس هنوز این اما و اگر ها رو نداره.به خاطر همین خیلی ساده و بی غل و غش به غریبه ها لبخند میزنه و از این روابط ساده و بی ریا لذت می بره.
خیلی خوب درکش می کنم. خوش به حالش.
بچهها همیشه پیچیدهترین مسائل رو با آسانترین راه حلها ، حل میکنند.
اقای رضایی کاش کی در برنامه تیک تاک یک برنامه در مورد توقع داشتن صحبت کنید چون بنظر من ما ایرانیها خیلی از همه کس و همهچیز توقع داریم چه در ایران و چه خارج از ایران هم که باشیم همبین طور هست و یک موضوع دیگر هم در مورد مهاجرت باشه خیلی خوب هست که کشورهای خارجی نامه فدایت شوم برای مردم کشورهای دیگر نفرستادند.
برای من نکته همون نترسیدن از قضاوته! قدرت جادویی بچه ها رو من از اونجا میبینم که تو امنیت بیکران والدین خودشون، بی دغدغه خودشونو زندگی میکنن. امیدوارم سپاس نازنین بتونه همیشه این حس قشنگ رو نگه داره...
ارسال یک نظر