گذشته برایم به مانند یک خواب قدیمی است که واقعی بودنش را بیاد نمی آورم و آدم های موجود در زندگی ام به سادگی پیدا و گم شده اند.

گاهی وقتی کودک بودم، فکر می کردم پیران زندگی ام (سالخوردگان) اگر به کودکی خود بنگرند، چقدر زمان طولانی را باید در ذهن حاضر کنند پس حافظه آن ها از انجام این کار قاصر است و این که آن زمان را به یاد نمی آورند از کثرت صحنه های زندگی است، ولی امروز که در اوایل میانسالی بسر می برم متوجه شدم که این کودکی و پیری آنقدر فاصله نزدیک است و صحنه ها فشرده، که تفکیک آن ها صرفاً سختی کار است.
نمی دانم امروز که به زندگی ام نگاه می کنم، من کودکی ام که بزرگ شده ام یا بزرگی که کودک بوده ام؟ کدام اصالت دارد؟
فقط می دانم در این گذر نه من ثابت بودم و نه دنیای من ولی وقتی به زندگی بقیه نگاه می کنم متوجه می شوم شکل تحول جهان ثابت است و تقدیر حجم عظیمی از سفر انسان را به عهده دارد، فقط می ماند نگاه من که از پنجره اتوبوس زندگی به کدام صحنه بیشتر خیره شود؟ امیدوارم بتوانم بیشتر به معنا نگاشت زندگی ام بپردازم.
فقط تا امروز همین را می دانم که ای کاش کسی در دوران کودکی جدی بودن آن را به شوخی هم که شده به ما یادآور می شد و ما آن روز رویاهای خود را می نوشتیم و بزرگی هم از بزرگتر های زندگی مقدس بودنمان را به ما گوشزد می کرد.
۴ نظر:
از همان روزای اولی که با شما آشنا شدم استاد ، میدیدم که به همه ی مسائل اشراف دارین و همه سوال هائ خودشون رو از شما میپرسند ،ولی همیشه کنجکاو بودم که سوال هائ ذهنی شما از چه نوع هستند و همیشه از خودم میپرسیدم استاد سوال شون رو از کی میپرسند.
تا همین چند سال پیش با خودم می گفتم من چقدر بزرگ شده ام که به خوبی خاطرات 10 سال پیش را به یاد می آورم، ولی الان در نهایت تعجب خاطرات 20 سال پیش را هم به خوبی به یاد می آورم.تعجب از سرعت گذر زمان!
فقط تا امروز همین را می دانم که ای کاش کسی در دوران کودکی جدی بودن آن را به شوخی هم که شده به ما یادآور می شد ----
خیلی زیبا بود استاد گرامی
دردی نوش-پتروشیمی
استاد جدی بودن رویاها را و مقدس بودن روح لطیفمان را به ما می گفتند ول یما بازیگوش تر از این حرف ها بودیم که چیزی بیشتر از شوخی از این حرفها برداشت کنیم.
ارسال یک نظر